روزهای آخر سال همیشه برای من پر از کار و شلوغیه، البته که برای همه اینجوریه؛ از یک طرف کلافه کننده ست و از طرفی خوشایند. وقت، همیشه کم میاد و کارها انگار تعدادشون به شکل سرسام آوری زیاد می شه، حتی کارهایی که ربطی به سال نو و عید نوروز ندارند، اما از اون طرف آدم احساس خوبی داره چون هدفمند کار می کنه، یه زمان تعریف شده هست که باید توی اون کارهات رو انجام بدی و کارها بوی نویی و شادی می دن.

به رسم هر سال آموزشگاه نقاشی که من هم یکی از اعضاش هستم، نمایشگاهی برگزار شده که افتتاحیه ش دیروز بود. من دو تا کار دارم اونجا، که با استقبال خوبی هم روبرو شدند و بهم کلللی انگیزه دادند. از طرفی استرس های نمایشگاه همیشه هست، و خب، طبق معمول کارهای گروهی، کمبودها و ایرادها. عدم هماهنگی باعث شد که امروز کسی برای مدیریت تابلوها توی نمایشگاه حضور نداشته باشه و گالری، درب ورودی را رسما باز نکرد. اینجوری یک روز خوب را خیلی الکی از دست دادیم. این که توی این شرایط وایستیم و دنبال مقصر بگردیم "رو اعصاب"ترین و "معمول"ترین کاریه که همیشه انجام می دیم. هرکی کوتاهی کرد و هرچه که شد، امروز هیچکس از نمایشگاهمون بازدید نکرد و کلی حالمون بد شد.

از اون طرف، مثل همه خونه ها، خونه تی هست و کارهای تمام نشدتی مرتبط باهاش. شستشو و خرید و مدیریت و. از بین رفتن اثر انگشت و. تو این هاگیر واگیر، یادم افتاده که هنوز کارت ملی نگرفتم و اثر انگشت هم که ندارم!! و نمی دونم چیکار کنم؟ این قضیه کارت ملی و عکس فوریش شده برای من کابوس! تو رو خدا یکی به این احمقا حالی کنه که عکس فوری به درد کارت ملی نمی خوره، خود به خود تو این مقنعه ها مثل مترسک می شیم، وقتی عکس فوری باشه دیگه فقط برای روی قندون خوبیم و بس!

تازه فهمیدم بیمه شخص ثالث ماشینم دو ماهه تموم شده و بیمه کننده محترم بهم اطلاع نداده که تمدیدش کنم و از لحظه ای که فهمیدم دارم خدا رو شکر می کنم که تو این دو ماه برام اتفاقی نیفتاده، یا پلیس یه وقت کنترل نکرده مدارکم رو. اما خب، امروز اونم حل شد و دوباره بیمه شدم.

همه ی این ها یک طرف، اصرار مسخره ی فامیل برای این که عید رو بریم شیراز یک طرف دیگه. من نمی فهمم تو این اوضاع گرونی و جاده های ناامن، این اصرار دلیل و معنیش چیه؟ کاش می فهمیدیم هرکسی خودش شرایط زندگیش رو بهتر می فهمه و این تعارف های بی منطق فقط طرفمون را کلافه می کنه. اگه می خوایم بهش خوش بگذره باید بذاریم خودش بفهمه کجا حالش خوش تره.

با همه این غرغرها، حالم خوبه. برای نمایشگاه و انگیزه مثبت پشتش، برای خونه تی و تمیزی بعدش، برای بهار که دیگه رسیده به خونه ها و باغچه هامون، برای دلم که تکلیفش با خودش روشن شده، برای همه چیز خوشحالم و راضی.

پی نوشت: نوشته م مثل انشاهای "تابستان خود رو چگونه گذرانید؟" شده! اما خدایی هیچ جور دیگه نشد بنویسمش.

پی ِ پی نوشت: حال ماوی خیلی بهتره، حمام عیدش رو که بره مطمئنم بهتر هم میشه.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رنگین کمان Combustible Gas Detector For Home Manufacturers Tammy mamolmarket هبوط در کویر jammer بغض ناگفته...